همیشه تردیدی در انتشار این نوشته ها دارم؛این کلماتی که هرکدام،«پاره ای از بودنِ من است»،و نه علمیّات و عقلیّات؛که عصاره های هستی من اند،در زیر این سنگِ لِه کنندهء عصّاری زمانه.
و تردید من!
آیا این همه «رنج»،«نفی» و «عبث» را بر جان این نسلی ریختن – که سرشار جوانی و امید و ایمان،برخاسته است تا «برود» و «برسد» و «بسازد» - مسموم کردن و بیمار ساختن نیست؟
قضاوت ها دربارهء کتاب «کویر»،بیش از همهء نوشته و گفته های من،متضادّ و حتّی متناقض بوده است.امّا یک ناقد آگاه،آن را یک «معجزهء سیاه» نامیده است.معجزه به خاطر«قلم» و سیاه به خاطر«اثری که بر احساس ها می گذارد».من این «اثرگذاری سیاه» را یکسره نفی نمی کنم؛چه،آن چه مسلّم است،«کویر»،نفی آبادی ها است،برای آن که دل به آب و آبادیِ زندگی اش بسته،«کویر» یک نوع «دل زدگی» است؛صدمه ای است برای سعادت و لذّت و آرامش و از دست دادن «خوش بینی»!خوش بینی آن که زیر سایهء درختی لمیده و آخور آباد کرده و پهلو از خوش بختی برآورده و از خودش خوش اش می آید و از این همه نعمت،شاکر است.
امّا آن که مسئول است،مسئول ساختن،نباید ویران کردن را بیاموزد؟
این است که درست به همان دلیل که خواننده ای ممکن است در «کویر» بماند – و این فاجعه ای است که مرا به تردید می افکند – می تواند در «کویر»،برای آنکه راهی «شهادت» گردد،«غسل کند»؛چه،به گفتهء شاندل:«کسی می تواند در پای عشق بمیرد،که پیش از آن،زندگی در پیش چشم های وی،مُرده باشد»!
رنج،نفی و عبث،تیغ های بُرّانی که راه «دنیا» را به سوی «آخرت» می برد و هموار می سازد؛چه،برای نان دیگران،دغدغه داشتن و برای کسب آن تلاش کردن،در نخستین قدم،دغدغهء نان را در خویش کشتن و نان خویش را از دست نهادن است.
وانگهی،برای آن گروه از «فرزندان آدم» که «هبوط» را برای نوع خویش فاجعه ای میشمارند،«کویر»سرنوشت ناکامی و تلخی و عطش ابدی آن آدمی است که به آن «میوهء ممنوع» نزدیک شده است.و بنابراین،یک «معجزهء سیاه» است.امّا برای آن گروه از فرزندان آدم،که سرگذشت «آدم» را می پذیرند و دنبال می کنند،«هبوط،این بهشت سیری و سیرابی و بی رنجی»،و سر نهادن در این «کویر» - که در آن،دغدغه و تشنگی و آتش،چشم به راه آدمی اند – آرزوئی است که آنان را برای نزدیک شدن به این «میوهء ممنوع»،بی قرار کرده است.
شیطان و حوّا،چشم در خویش گشودن و عصیان،و بالأخره تبعید از بهشت و آوارگی در «کویر»...
بگذار تا «شیطنت عشق»،چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید،هرچند آن چه معنی،جز رنج و پریشانی نباشد؛امّا کوری را،هرگز به خاطر آرامش تحمّل مکن!
و گناه!
آری،امّا اگر گناه نباشد،طاعت را چگونه می توانی به دست آری؟
چه،«انسان،تنها فرشته ای است،که دستش به خون آغشته است»!
وانگهی،کویر،نه تنها نیستان من و ما است،که نیستان «ملّت» ما،«روح» ما و «اندیشه» و «مذهب» و «ادب» و «زندگی» ما و «سرشت» و «سرگذشت» ما،همه است.
کویر!«این تاریخی که در صورت جغرافیا،ظاهر شده است»!
... پایان ...